گفت و گو روزنامه اطلاعات با دکتر صدیقه ببران استاد علوم ارتباطات در خصوص عملکرد صدا و سیما
این روزها صداوسیما کمترین میزان محبوبیت را در میان مردم دارد. در میانه اعتراضات سال 1388 به خاطر سانسور شدید و بیان روایتهای یکطرفه، برخی معترضان، صداوسیما را ننگ خواندند و «رسانه ملی» در نگاه مخالفان و منتقدان عملکرد این سازمان، کمکم جای خودش را به «رسانه میلی» داد، اما به نظر میرسد این روزها اصلا از دایره اهمیت خارج شده است؛ با آن که برای جذب مخاطب به هر دری میزند.
متأسفانه صداوسیما حتی سادهترین تکنیکهای جذب مخاطب را هم نمیداند.
مسئولان برنامه «ایران دوستداشتنی» به مردم پیامک میدهند تا در استودیوی این
برنامه به همراه بازیگران مطرح حضور یابند و از آنها به صرف شام دعوت میکنند. یا
در زمانهای خاص مانند شب یلدا به کسانی تریبون میدهد که تا پیش از این جایی در
صدا و سیما نداشتند یا دست به دامن سلبریتیهایی میشود که خودشان هم کم به عملکرد
آنها پس از رانده شدن از سازمان صداوسیما انتقاد نکردند.
برای بررسی عملکرد صدا و سیما با دکتر صدیقه ببران، استاد علوم ارتباطات
در دانشگاه گفتگو کردیم.
صدا و سیما چه روند و عملکردی را داشته که از صدا و سیمای ملی در نظر
مردم و منتقدان به رسانه میلی بدل شده است؟
صدا و سیمای ایران در طول تاریخ بعد از انقلاب اسلامی، فراز و فرودهای
متعددی داشته است. ما دورههای مختلفی را به نسبت میزان تحولات سیاسی، اجتماعی و
فرهنگی در کشور دیدیم، این تحولات به همان نسبت که روی همه مردم تأثیر دارد بر روی
رسانه دیداری و شنیداری ما نیز اثر خاص خودش را گذاشته است.
ابتدا باید توجه کرد که یکسری اتفاقات رخ داد و ما به شکل گستردهای
وارد جامعه اطلاعاتی شدیم که این موضوع رسانههای جریان اصلی را نهفقط در ایران
بلکه در جهان دچار چالش کرد. رسانههای سنتی دیدند که اگر بخواهند مسیر گذشته
خودشان را ادامه بدهند به هیچ وجه نمیتوانند موفق باشند. در فضای مجازی رسانهها
به شدت در حال رقابت با یکدیگر هستند، پس اگر رسانهای بخواهد خودش را نجات دهد
باید بداند که روند تعامل و رقابت با رسانههای نوین چگونه خواهد بود.
این مسأله سبب شد تا تمام رسانهها به فکر بهروز رسانی خودشان بیفتند،
برای مثال تلویزیون بیسیسی با آن پیشینه و نوع عملکرد، مدام خود را در معرض این
سؤال قرار میدهد که آیا عملکرد ما دچار نزول نشده است؟ رسانههای اینچنینی اگر
خودشان را با روند جدید دنیا وفق ندهند حتما مسیر نزولی را طی خواهند کرد.
صداوسیما وارد جامعه اطلاعاتی شده اما درکی از آن ندارد و متوجه نیست که
رقبای جدیدِ دیگری هم دارد. در طول تاریخ چهاردههای پس از انقلاب مشهود است که در
زمانهای خاص، شاهد فرازهایی برای صداوسیما و در دورهای هم شاهد نزول عملکرد آن
هستیم.
به طور مثال در دوره جنگ، صداوسیما نقش خاصی دارد و میزان مخاطبانش هم
انبوه هستند، بنابراین مردم تحتتأثیر صداوسیما قرار میگرفتند؛ به طوری که
بیشترین عملیات را هم رادیو برعهده داشت و وقتی رادیو برای اعزام به جبهه جنگ از
جوانان دعوت میکرد آنها میرفتند و ثبتنام میکردند.
پس در سالهای اولیه انقلاب، این سرمایه اجتماعی در حوزههای مختلف بالا بود. یا
میدیدیم که در زمان جشن عاطفهها تا چه اندازه مردم پرشور شرکت میکنند.
در آن دوره، شاخصهای صعودی را شاهد بودیم و حتی در شرایط بحرانی مانند
سیل و زلزله، حرف صداوسیما حجت بود. در حوزه اقتصادی و تجاری، مردم از کالایی
استقبال میکردند که صدا و سیما معرفی میکرد (اگرچه این ترفندهای رسانهای و
تبلیغاتی است). در حوزه سیاسی هم مردم با تبلیغات صداوسیما در انتخابات مختلف
شرکت و مناظرهها را دنبال میکردند. بنابراین در دورههای مختلف شاهد روند صعودی
صداوسیما بودیم اما در طی سالهای گذشته شاهد نزول و سقوط آزاد وجهه رسمی این
سازمان هستیم.
به نظر شما صداوسیما این روند نزولی را در چه سالهایی آغاز کرده است؟
به طور واضح، طی سه چهار سال گذشته دچار این سقوط وجهه شده است. این نزول
به قدری زیاد شده که مردم تا حد بسیار زیادی به جای گزینه رجوع به صداوسیما، از
بقیه منابع خبری و سرگرمی استفاده میکنند. در حوزه خبر که صدا و سیما بسیار جا
مانده است، در حوزه تفریح و سرگرمی هم براساس آمارهای منتشرشده توسط خودشان، روند
عجیبی از کاهش مخاطب را داشتهاند.
سریالهای جدید فقط بین 9 تا 22 درصد مخاطب داشتند که به شدت باعث
سرشکستگی برای رسانهای است که هر سال بودجه کلانی دارد.
در حوزه خبر هم ریزش مخاطبان، بسیار بیشتر از گذشته است. علت
اساسی این موضوع به کاهش عجیب و غریب اعتماد مردم به این رسانه برمیگردد که مهمترین
علت این عدم اعتماد هم کاهش میزان شفافیت، صداقت و حرفهایگری رسانه است. بنابراین یکی از ایرادهای اصلی به تحولات برنامهسازی و
تولید خبر گرفته میشود که اولا مردم آنها را دیگر از بعد کیفیت نمیپسندند و
ثانیا در میزان کمیت هم دچار مشکل هستند؛ برای مثال برنامههای تولیدی بسیار کاهش
پیدا کرده و همان نیمچه برنامههای تولیدی هم بسیار سخیف شده است.
یکی از کارهایی که رسانههای بزرگ در جهان انجام میدهند برندسازی در
حوزههای مختلف است. جُنگها و سریالهایی که یک زمانی مهران مدیری میساخت یا
سریالهایی که رضا عطاران و سعید آقاخانی میساختند هنوز هم در میان مردم محبوب
هستند و در ژانرهای تاریخی، مردم کارهایی را که حسن فتحی، داوود میرباقری یا جعفری
جوزانی میساختند با علاقه دنبال میکردند.
مردم نیازهای متعددی مانند سرگرمی، آموزش و ارتقای سطح زندگی دارند که
جنبه فرهنگی را هم شامل میشود. سازمان عریض و طویلی مانند صداوسیما با آن بودجه و
این میزان نیروی انسانی باید در حوزههای مختلف بتواند مخاطب جذب کند و سلایق
مختلف را پوشش دهد؛ که در این سازمان اصلا چنین چیزی دیده نمیشود.
به طور کلی مردم به عملکرد صداوسیما اعتراض
دارند. در چنین شرایطی راه گفتگو و بازیابی اعتماد مخاطب را چطور میتوان ترمیم
کرد؟
شرایط دنیای امروز در رسانه، شرایطی است که رسانه باید منبع دموکراسی،
مردمسالاری و حضور تفکرات مختلف باشد و نه فقط برای مواقع بسیار خاص. مخاطب این میزان از تزویر را به خوبی میشناسد و رسانه
با این شیوه نمیتواند اعتماد مردم را جلب کند. نمونه بارزی که دستمایه تولید
محتوا در شبکههای مجازی میشود حضور زنان بیحجاب در راهپیماییها و پای صندوق
انتخابات است اما اگر همان زنان در کف خیابان باشند ممکن است ماشینشان توقیف یا
برخوردهای تند دیگری با آنها شود و...
برنامههایی طی این سالها ساخته شدند که به شدت ایدئولوژیزده بودند و
همین امر سبب شده تا اعتقادات افراد مذهبی هم به سخره گرفته شود. برنامهسازان
صداوسیما در شرایطی مانند این روزهای نزدیک به انتخابات، تلاش میکنند تا یک فضای
تنفسی ایجاد کنند، مثلا یکی از مجریان با لباسی غیر از فرم صداوسیما در مقابل
دوربین ظاهر میشود و رفتاری متفاوت از آنچه که همیشه در میان مجریان زن دیدهایم
از او میبینیم یا شبها مناظرههایی برگزار میشود که خوب هم هستند اما باز هم میتوان
آنها را به همان واکنشهای گلدرشت صداوسیما در آستانه انتخابات نسبت داد. ای کاش
چنین روندی را طی این سالها اجرا میکردند و تا این اندازه دچار تکصدایی نمیشدند.
مردم کاملا درک میکنند که این شیوه در سیاستهای کلان وجود ندارد که چندصدایی را
در برنامههای خودشان ایجاد کنند.
چه اتفاقی میافتد که «دیگری» در سیاستهای صدا و سیما حذف میشود؟ چرا
ادیان و قومیتهای دیگر در صدا و سیمای ملی جایی ندارند؟
ما معتقد هستیم رسانه، رکن اصلی مردمسالاری است. در شرایطی که مردمسالاری
وجود داشته باشد همه مردم، همه اقشار، همه دیدگاهها دیده میشوند.
اقوام و ادیان ظرفیت مهمی هستند که صداوسیما با تریبون دادن
به آنها میتوانست از این نگاه غیردموکراتیک فاصله بگیرد. هر چقدر از دیدگاههای
مختلف بیشتری استفاده کنند میزان جلب مخاطبان هم افزایش پیدا میکند؛ البته فقط
صداوسیما نیست که باید به اقوام و ادیان در کشور توجه کند، بلکه در سیاستگذاری
کلان کشور هم باید به «دیگری» که بخشی از آن اقوام و ادیان هستند، توجه کرد. چون
نمیتوانیم عدهای را منزوی، طرد یا حذف کنیم این رویکردِ توجه به دیگری باید در
همه سطوح اتفاق بیفتد، نهتنها در زمانهای خاصی مانند انتخابات.
نکته مهم دیگری هم وجود دارد که پرداختن به یک نوع روزنامهنگاری تحقیقی
است. اگر رسانههای ما بهویژه صداوسیما بخواهند مرجعیت خودشان را دوباره به دست
بیاورند باید به عرصه تحلیلها، چراییها و چگونگیها وارد شوند، چون عرصه سختخبر
گذشته است.
بخش عمدهای از موفقیت رسانههای خارجی، دست گذاشتن روی همین چراییها و
چگونگیهاست که مخاطب را به سمت دیدگاه خودشان سوق میدهند و ما چون در این حوزه
ضعیف عمل میکنیم، در نتیجه گرایش دیگران پذیرفته میشود. برای مثال این روزها که
صحبت از انتخابات، داغ است و نیاز به حضور مردم در پای صندوقهای رأی دیده میشود،
آن «دیگری» مد نظر شما و رویکردهای دیگر هم دیده میشوند.
البته پرداختن به روزنامهنگاری تحقیقی تنها در حوزه سیاست نیست، بلکه
شما در هر حوزهای میتوانید مسائل مختلف را ریشهیابی کنید. سختخبر از هر منبعی
به دست مردم میرسد و دیگر مسأله اصلی، رویدادنگاری نیست. این روزها مردم به دنبال
بستهبندی جدید در ارائه اطلاعات جدید هستند و در این عرصه همه رسانههای ما ضعیف
عمل میکنند، منتهی صداوسیما بسیار ضعیفتر از دیگر رسانههاست.
اگرچه نباید میزان بودجه و نیروی انسانی را که در اختیار صداوسیما قرار
دارد با رسانههای دیگر مقایسه کرد. این سازمان هر سال در برنامه بودجه به دنبال
افزایش بودجه است اما نشانی از افزایش میزان اثربخشی آن نمیبینیم.
نمیتوان برای کارهای بزرگ و کلان کشور از مدیران کوتوله استفاده کرد و
توقع دیده شدن و همراه شدن مردم را داشت. اگر نسبتهای مسئولان در صدا و سیما را
بررسی کنیم متوجه میشویم که بسیاری از آنها با یکدیگر نسبت فامیلی دارند.
ما در برنامهسازی ژانرهای مختلف داریم و نمیتوانیم آن را فقط به دست یک
گروه خاص بسپاریم. مرجعیت صداوسیما تنها زمانی میتواند به آن برگردد که آن هم به
سمت مردم برگردد و بتواند مشارکت مردم را در عرصه سیاسی، فرهنگی افزایش دهد. در
چنین شرایطی، چنین رسانهای مولد توسعه هم خواهد شد.
مسئولان و سیاستگذاران باید بدانند که توجه به مردم و
استفاده از آنها در امور مختلف به این معنی نیست که قدرت از دستشان گرفته میشود.
رسانه ملی، ویژگی ملی، همهجانبه بودن و همهگرایی را دارد. این ویژگی را باید در
سیاستهای کلان مدنظر قرار داد.
از طرف دیگر باید مجریان و مدیرانی به کار گرفته شوند که قائل به ملیگرایی
باشند، چون کسانی که برسرکار گذاشته شدند، قائل به این نیستند که دیگران هم باید
حضور داشته باشند، این موضوع برای آنها اصلا مسأله نیست که باید اقوام مختلف و
گروههای مذهبی دیگر را هم دید. در هر جا و زمانی که مردم به صداوسیما و عملکرد آن
اعتماد داشتند، صداوسیما هم مرجعیت داشته است.
عملکرد صدا و سیما در ساخت برنامه های مربوط به کودکان و نوجوانان را
چگونه ارزیابی می کنید؟
باتوجه به این که کودکان لوح و ضمیر پاکی دارند بنابراین میزان جذب
موضوعات مختلف در آنها بسیار بالاست. اما باید دقت کرد که کدام یک از کودکان
امروزی پای تلویزیون و شبکه پویا مینشینند؟ البته که جمعیت محدودی این شبکه را
میبینند اما چون این برنامهها با رویکردهای خانوادهها مغایرت دارد، کودکان را
هم دچار تعارض میکند.
سال گذشته در ماجرای اعتراضات، نوجوانان زیادی وجود داشتند که اعتراض میکردند
و در طیف سنی 11 تا 16 سال قرار داشتند؛ ما این روزها بیشتر به نسل z توجه میکنیم و کمتر به نسل جدیدی که دارند به سن بلوغ
نزدیک میشوند، میپردازیم. مدیران این نسلهای جدید را نمیشناسند یا نسبت به آنها
بیتوجه هستند و فکر میکنند ما همچنان باید در حال و هوای دهه 60 برنامه بسازیم.
کودکان و نوجوانان در دهه 60 برنامه آقای قرائتی را میدیدند، البته که
آلترناتیو دیگری هم نبود اما اعتقادات هم اعتقادات خاصی بود؛ آن زمان حتی کودکان
هم درگیر عملیات پشت جبهه بودند. در دهه 60 تا این اندازه ایدئولوژیک رفتار کردند
و حتی جواب هم گرفتند، اما امروز در روزگار هوش مصنوعی و فضای مجازی، کودکان و
نوجوانان به دنبال اعتقادات خانواده خودشان هم نمیروند چه رسد به برنامههایی که
صداوسیما میسازد!
برنامههای صداوسیما توسط نوجوانان دیده نمیشود، اگر هم دیده شود باید
پرسید که چقدر برای آنها باورپذیر است؟ نوجوانان دهه 60 با آن همه برنامهها و
فضای ایدئولوژیک، امروز چه اعتقادات و رویکردی دارند که بچههای امروز بخواهند با
چنین برنامههایی تحتتأثیر قرار بگیرند؟
شکاف نسلی میان بچهها و خانوادهها به شدت وجود دارد. این نسل زاییده
عصر تکنولوژی است و بخش عمده شکاف نسلی، تحتتأثیر سرعت بالای تکنولوژی است.
ما با توجه به فیلترینگ فضای مجازی، بسیار عقبتر از کشورهای منطقه
هستیم. آمدن هوش مصنوعی چه تأثیری میتواند در تغییر سبک برنامهسازی داشته باشد؟
بحث هوش مصنوعی از 1950 مطرح است اما آنچه که از سال گذشته به شدت روی آن
کار میشود استفاده از هوش مصنوعی در حوزه رسانه است که بسیار مهم و مؤثر هم هست.
در این موضوع هم آنقدر معطل میمانیم و توجهی نمیکنیم که دیگران در این حوزه هم
ما را از میدان به در میکنند؛ درحالی که ما هنوز به شکل قابلتوجهی با شبکههای
اجتماعی مواجه نشدهایم و به دنبال فیلترینگ هستیم، هوش مصنوعی هم اضافه شده است.
اینترنتمان حتی برای یکسری از خبرگزاریها و رسانهها که بدون فیلتر هستند نیز
دچار اختلال است.
تنها زمانی میتوان موفق عمل کرد که نوع نگرش سیاستگذاران، مجریان و
سیاستورزان به طور کامل تغییر کند. این رویکرد کلان باید در همه سطوح کشور مدنظر
قرار داده شود و در برنامه توسعه جایگاه ویژهای داشته باشد. واجب است که برای
اجرای سیاستهای نوین، افراد قابل را بر سر کار بگذاریم. این رویههای مدیریتی در
کشور و به ویژه صداوسیما اصلا توانایی اقناعسازی مردم و
مخاطبان را ندارد.
صدا و سیما از آن مردم است. مسئولان چه راهکاری را باید برای بازگشت
صداوسیما به خانههای مردم پیش بگیرند؟
سالها در حوزه روزنامهنگاری و سواد رسانهای کار کردم و براساس این
تجربه نقد میکنم. این سازمان در مقایسه با رسانههای دیگر در جهان دچار نقصهای
اساسی است، بنابراین باید چندین راهبرد مهم را اتخاذ کند تا شاید از این وضعیت
خارج شود.
چون با این شکل از انحصار نمیتوان انتظار بهبود عملکرد صداوسیما را
داشت، پس باید دچار تحول مدیریتی شود. با چنین مدیران ضعیف و غیرحرفهای نمیتوان
یک رسانه تأثیرگذار داشت یا مرجعیت را به آن برگرداند.
صداوسیما باید در سیاستگذاریهای خودش هم تحول ایجاد کند و این سیاستگذاری
باید با آنچه که در دنیای امروز در جهان اتفاق میافتد و خواسته مردم است همخوان
باشد تا بتواند به رقابت با رسانههای قدر دنیا بپردازد؛ لاجرم باید سرمایهگذاری
بهتری در این حوزه اتفاق بیفتد و البته منظور من سرمایه مالی نیست، بلکه سرمایه
گذاری بر روی نیروی انسانی است. باید افرادی را به کار گرفت که
کاملا حرفهای و اثرگذار هستند.
در مرحله بعد باید برگردیم و نگاه بیندازیم به تکنولوژیهای نوین. اگرچه
صداوسیما معاونت فضای مجازی دارد اما از آن چه استفادهای میشود؟ اگرچه چالش
رسانههای جریان اصلی این است که چطور میتوانند با رسانهها در فضای مجازی
هماوردی
کنند.
این رسانهها باید بتوانند همگرایی رسانهای ایجاد کنند و خودشان در فضای
مجازی حضور فوقالعادهای داشته باشند. اگر محتوای مناسب و حرفهای تولید شود دیگر
محتوای تولیدی سخیف، دستمایه طنز و تمسخر در شبکه مجازی قرار نمیگیرد. سازمان
صداوسیما با استفاده از رسانه اجتماعی به میزان کفایت و البته با تولید برنامههای
کیفی، پرمحتوا و موردپسند مردم میتواند موفق عمل کند.
نکتهای که سالها در سیاستگذاریهای صداوسیما مورد غفلت واقع شده، عدم
توجه به نیازهای مخاطب است؛ باید مخاطبپژوهی را وارد سیاستگذاریهای خودمان
کنیم. این در حالی است که مدیران به شکل کاملا سلیقهای از بودجه بیتالمال
استفاده میکنند و کسی هم برنامههایشان را نگاه نمیکند.
در حال حاضر اگر مردم برنامههای ماهواره را نبینند، سریالهای نمایش
خانگی را میبینند؛ این در صورتی است که صداوسیما میتواند از فرصت استفاده کند و
جریانساز باشد.
جالب است که صداوسیمای ما حجم کلانی بودجه دریافت میکند (در سال جدید هم
که بودجه چندین برابر شده است)، در حالی که رسانههای دولتی دیگر در جهان، خودشان
درآمدزایی و بازاریابی میکنند.
به خاطر کاهش مخاطب صداوسیما حتی شرکتهای خصوصی که به این سازمان آگهی
تبلیغاتی میدادند هم شیوههای دیگر تبلیغ را به کار گرفتهاند؛ حتی حاضرند به
بلاگرها و صفحات پربازدید در اینستاگرام تبلیغ بدهند اما تبلیغات کالای خود را به
صدا و سیما نسپرند.
در بخشهای خبری هم که به طور کامل جا ماندهایم. مردم دیگر اخبار را از
صداوسیما دنبال نمیکنند و اگر هم دنبال کنند به آن اعتماد ندارند. چون مسئولان
صداوسیما در بیان اخبار، واکنشهای ضد و نقیض دارند. اخبار کامل ارائه نمیشود،
اصل خبر را مطرح نمیکنند و خبرها سانسور میشوند.
تنها خط قرمز، منافع ملی است و امور دیگر احتیاج به نوآوری و ابتکار عمل
دارد. مثلا یک کشور سه میلیون نفری مانند
قطر شبکهای به نام الجزیره راهاندازی میکند و کل اخبار منطقه را به دست میگیرد.
آنها در این حوزه موفق عمل کردند، چون از حرفهایها در این زمینه
تخصصی استفاده کردند و اهداف خودشان را هم دنبال میکنند؛ بنابراین افزایش قدرت
نرم را برای آنها به دنبال دارد. پس اگر صداوسیما دچار نزول شود قدرت نرم ایران
نیز دچار اختلال میشود و تمام جریان اخبار منطقه در دست الجزیره و بیبیسی میافتد.